به وقت وداعِ پ :
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، تَنْزِیلٌ مِنَ ... .
امروزم داربستی نیومد میله های زیر طاقی رو که دیروز می خواستیم کار بکنیم ببنده ! و از کار موندیم و گفتم از فرصت خدا دادی استفاده کنم .
خب قرار نبود امروز کار کنیم ! لحظاتی پیش که در میان سر و صدای بیرون از خونه و همینطور ساختمونم که گویا فروشنده ایم داشت کالای تو ماشینشو ، شاید وانت بارشو با بلند گو فریاد می کرد ، برنامه ی :"تا نیایش" شبکه ی پنج تلویزیون در همین رابطه یه چیزایی می گفت ، مثلا اینکه خدا :"دست" داره تو اینم که قرار نبود امروز کار کنیم !
البته در پاسخ به پرسش مجری برنامه و در رابطه با :"ازدواج" می گفت ، که :
نقش خدا در زندگی و منجمله "ازدواج" و بقولی پسا ازدواجم ، نزد ما ! شاید گفت بعضی از ما ! خیلی کمه ! و اینو گفت که :
خدا دست داره !
در ازدواجم ، و پسا ازداواجم ! که مجری پرسیده بود پس اونایی که مثلا کار و تلاشن چی ؟ که نمی تونن ازدواج کنن ؟ و یا مثلا براشون سخته ؟ و خلاصه بهونه نمیارن ! که کارشناس برنامه گفت :
اولش همون !
که نقش خدا نزدشون کمرنگه ! و خدا رو شکر که نگفت بی رنگه !
چقد !؟ خب ایشونم مثل :"استاد" حسن رحیم پور ازغدی ، که ذکر خیرش شد ، در مباحث قبلی ، بنا رو بر :"صفر تا صد" گذاشته بودن و خدا شکر که نفرمودن : صفر !
حالا :"صد" شون بمونه ! و اونم :"یه" صد ! آخه در "صد و یک !" بنای ایشونم که دو تا صد که ندارن ! مگه اینکه هرکدوم از "صد و یک"ی ایشونم بر مبنای "صفر تا صد" شون "صد و یک" ی باشه !
پس خدا رو شکر ! ولو برا "نیمی" از اونایی که مجری برنامه به مثلا نمایندگی از اونا هم پرسشو مطرح کرده باشن !
حالا :
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا ، أَوْ زِدْ عَلَیهِ !؟ ... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
بمونه ! همینکه :"صد" که گفتم بمونه ! :"صفر" نداشته باشه کافیه ! ولو اینکه بقول :"معروف" یکصدم" باشه یا "یکدهم" ! مثلا گوشی که فرموده ایشون به اون برسه !
اونم تو این ماه ! که همه مهمون حرف خدا هستن ! مگه این ، حالا گوش :"صد در صد " که گفتم بمونه ! ولی به :"صفر در صد" شم برسه فرمایش ایشون !
خب بله فرمایش زبان علم یا دانش بشریم همینو میگه ! چه قدیم ارسطوییش ، و چه جدید ریاضی و یا کامپیوتریشم ! و چنین نیست که که اگه اسمش گذاشته بشه :"رایانه" اونوقت :"ساخت ایران" میشه و مثلا :"کالای ایرانی" بحساب میاد و قابل : حمایت !
خب ! اگه ان شاءالله فرصت شد ، امروزو میگم ، بیشتر بازش میکنم ! اینو که گفتم ، که نه تنها در این دومنطق علم یا دانش ، بلکه بقولی در :"متدولوژی" علوم (الف) حرف همینه ! که مثلا صفر گوشی بدهکار حرفه ! اونم حرف صدگوشی ! و فرقیم نمیکه که در چه :"فازی" از :"صفر تا صد"م ! یعنی گوینده (ب) باشه !
خب ! برم ، دارم صدام می کنم ! و از هفت شهر (پ) شهر ما ! گوششو که دارم ! وگرنه :
از کجا شنید !؟
م من !؟ حالا الباقی ! بعبارت دیگه :"بقیة الله" ی من بمونه ! که در نوشته ی قبلی گفتم ، بعدیش ، بعد حس شنوایشم فقط ! اونی هست که قرآن بر اون نازل شده و می شود ! همه ساله و در این ماه و شب قدرش !
---------------------------------
الف : ناگفته نمونه که :"علم متدولوژی" علوم ، یعنی یکی از علوم یا دانشها ، و یا همونطور که از اسمش پیداس یعنی علم یا دانش متد ، یا روش و یا سبک علوم یا دانشها مطرحه !
حالا خودش ، بهر عنوان که مطرح باشه ، آیا سبک ، روش و یا متدی داره !؟ و یا از سبک ، روش و یا متدی ، بعنوان یه علم یا دانش ، که دیگر علوم یا دانشها دارن ، بی نیازه !؟
خب شاید برا اینکه موضوعش سبک ، یا روش و یا متد علوم یا دانشهاس ! ولی اگه موضوع سبک ، روش و یا متد :"علم" یا دانش باشه چی !؟ که فرق داره این موضوع با آن موضوع ! چراکه "علم" یا دانش شامل هر علم یا دانشی میشه ، بتبع سبک ، روش و یا متد اونم همینطور ، در حالیکه در :"متدلوژی علوم" موضوع این نیست ! بلکه موضوع سبکیه که علوم یا دانشها دارن !
مثلا علوم تجربی چه سبکی داره ؟ و علوم ریاضی چه سبکی داره ؟ و علوم انسانیم چه سبکی برا خودش داره ، و دیگر علومیم که بعنوان علم نامبرده شودم همینطور ! و موضوع این نیست که سبک علم یا دانش چیه !؟ که قبل از رنساس یا انقلاب صنعتی در اروپا و بتیع اون در دنیا و منجمله در ایران و همینطور بعد انقلاب در جمهوری اسلامی ایرانم ! چنین نبود ! علم یا دانش با هر عنوانی یک سبک یا روش و یا متد داشتن !
البته نزد پیروان سبک ارسطویی ! البته نه اینکه مثلا پیروان سبک افلاطونی یه سبک دیگه داشتن ! و یا پیروان دیگری ! چراکه اختلاف در تعبیر بود ! مثلا یکی می گفت :
مثبت منفی
و دیگری مثلا می گفت :
بقا و فنا
و دیگری هم همینطور ! یعنی # بنا سبک ، روش و یا متد همگی بر # دو رقم بود ! بعد رنسانسم همینه ! یعنی تا این زمان سبک ، روش و یا متدی بشر نذاشته که بناش بر دو نباشه !
اینم ناگفته نمونه که گفته میشه بنا رو بر :"حدّاقل" گذاشته ! بقول علم یا دانش ریاضیش ! در حالیکه :"یه" چیز "حدّاقل"ش دو نیست ! مگه اینکه کلّشم که یه یا :"یک" چیزه ، گفته بشه :"اقلِّ" از حدّاقلش که :"دو" بود باشه ! مثلا علم یا دانش که یه چیز باشه ، و حداقلش دو علم یا دانش باشه ، اقلِّ آندو باشه و نهایتش مثلا :"یکی" از آندو علم یا دانش باشه ! یا :"قدّ" و یا :"اندازه" یکی از آندو ! نه : هردوش !
البته اینم نا گفته نمونه که اینا حرف بشره ! و نه بشری مثل پیامبران ! یعنی حساب کتاب اونا اینجوری نیست ! بلکه خداییه ! و فعلا همینقد گفته باشم که مثلا علم یا دانشی که اونا میگن شامل کل علوم یا دانشها میشه ! و یکی از اونا بحساب نمیاد ! حتی با عنوان به اصطلاح : علوم دینی !
ب : گوینده اگه :"صد" باشه ! دیگه چیزی از "صد" نمی مونه برا :"یکی" که گوینده براش چیزی گفته باشه ! نهایتش از صد ، می تونه :"نود و نه"ش باشه ! که یه در صدی برا رسوندن حرفش به اون باشه ! مگه اینکه بقول سبک ، روش و یا متد علوم یا دانشها ! بنا بر مثلا :"صفر تا صد" باشه و یا تعابیر دیگش ، مثلا همین که تو :"بورس" ه ! یعنی گفته میشه :
صفریک
و تعبیر دیگه ای از قدیمشه ! که گفته شده و هنوزم میشه :
مثبت منفی ، یا ایجاب و سلب ، و یا تعابیر دیگرش !
که یکی از :"دو" طرف اولیه مثلا بعنوان عالم ، دانشمند و یا مثلا :"استاد" برا طرف دیگه که صفر ، خالی و یا تهی از حرفه ! حرف می زنه !
حالا مثلا گوشش تهی از حرفه ، یا بعدش حس شنواییش ، و یا بعدیش ! که گفتم محل نزول قرآن بوده و هست ! همه ساله در این ماه و شب قدرش !
اونم نه اینکه در اون شب پر میشه ! بلکه بقول اونا :"دیجیتال" ی پر و خالی میشه ! بلکه مدام خالیه ! وگرنه برا آنیم که پر بشه ، اونوقت :
صفر یک
یعنی چی !؟ ولو در اون آنم !؟
و ناگفته نمونه که هنوز بقولی شهر بعد شنوایی ما رو نگشته ! رفته ان به شهر حافظه ! و اونم نه فقط :"موقت" ش ! بلکه :"دائم" شم ! و اونجا رو :"پایتخت" یا :"سفارت" خونه ی گفته ی خودشو کرده اند ! گفته ی :
صفریک
و یا تعابیر دیگش و منجمله همینکه امروزم در اون برنامه ی تلویزونی و اونم با اون ! نامش گفته شد :
صفر تا صد !
که دستکم به گوش رسید ! البته نه گوشی خالی ، تهی و یا صفر ! که حرفی برا گفتن نداشته باشه و حتی پُرم نشه از اون گفته ! بلکه مدام خالی باشه ! یعنی صفر یکی باشه ! یا صفر صدی !
پ : ملای رومی میگه :
هفت شهر عشق را عطار گشت ، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم !
آیا هفت شهر ما ، منجمله خودشم گشت !؟ البته اگه ما عشق باشیم نه ها ! یا عشق ما !
حالا بقولی خدا عشق !؟ یا عشق خدا !؟ بمونه !
نا گفته نمونه که شیخ در :"گلشن راز"ش گفته :
مرا از شاعری خود عار ناید ، که در صد قرن چون عطار ناید
و شعر با عشق فرق داره ! هرچند من از شعرم زیاد سر نمیارم !
شب بخیر ، تا بعد ان شاءالله تعالی .
------------------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، عسق ، ... .
سلام علیکم ، شب بخیر
بعد نوشت :
در خبرای امشب اومده بود که آقای غلامرضا حسنی رحمت الله علیه ، برحمت الهی رفته اند ، ضمن تسلیت ، خصوصا به همولایتی هایم در آذربایجان غربی ، علی الخصوص در ارومیه ، گفتم یادی از ایشون کرده باشم .
یادم میاد با اولین اعزامی که از شهر خوی عازم جبهه شده بودم ، و تو ورزشگاهی در ارومیه مستقر بودیم ، ایشون اومدن برامون سخنرانی کنن ، یه شعاری داده میشد که فارسی اون این بوذ :
ما برای مردن حاضریم ، خمینی رو ربازیم .
ایشون همون اول سخنرانی گفتن بگین :
ما برا کشتن حاضریم ، ... .
وقتی گروهان ما رو ، به نام گروهان مالک اشتر رو در اولین عملیات ، ایشون مامور کردن به عملیاتی در :"محمد شاه" نقده ، بهمراه گروهانی از میاندوآب ، که شبونه از دو طرف مشرف بشیم به روستای محمد شاه ، که بلدچیای کردی که همراهمون کرده بودن گروهان ما رو درست میبردن تو محمدشاه ، و من با فاصله گرفتن دو صفی که به گروهان داده بودم متوجه تغییر مسیر شدم و بلدچی رو خلع سلاح و تحت حفظ قرار دادم ، ولی اون در ادامه ی راه فرار کرد و با سرو صدا اهالی روستا رو آگاه کرد و موجب فرار افراد هدف اون عملیات شد ، عملیات از حالت مخفی خود در اومد .
صبح هردو گروهان از بلندیهای اطراف سرازیر شدن بطرف روستایی که از فراریها خالی شده بود ، که هدفم دستگیری اونا در اون روستا بود ، و چون به محمد شاه رفته بودن ، با رفتن گروهان میاندوآب برا تعقیب اونا ، که سرپرستشون رفت روی مین و از ناحیه پا آسیب دید ، تعدادی از گروهان ما هم به دنبال اونا راه افتادن .
نزدیک غروب بود که سرپرست گروهان ما با حالی آشفته ، با دو نفری که شهید سهراب رو می آوردن اومد و گفت عده ای در بیشه ای گیر کردن و نمی تونن بیان بیرون ، چراکه اهالی محمد شاه اونجا رو خالی کرده و به ارتفاعات مشرف رفته و از اونجا تیراندازی می کنن و خواست براشون یه کاری بکنم .
خدا بیامرزه شهید اصغر
فروتنی رو با عباس اقتباسو گفتم یه تیربار و یه جعبه فشنگ بردان و بیان ، به یه بسیجی ارومیه ای هم که با گروهان ما اومده بود ، گفتم ژ3شو برداره بیاد و منم با ام یک راه افتادیم ، از کناره و شیار راه خاکی به طرف محمد شاه ، که کپه کپه شن ریخته شده بود برا مرمتش هم استفاده می کردیم ، تا جاییکه میشد خودمونو رسوندیم به اون کوهی که از اونجا تیر اندازی میشد ، به برادر اصغر گفتم ضربدری و بالا و پایین کوه رو بزنه ، به برادر ارومیه ای هم گفتم در فاصله خشاب گذاری اونا رگبار کنه ، خودمم با تک تیر هدفهایی رو میزدم که فشنگ گیر کرده و رو سینه اونو باز و بسته که می کردم از بغل گوشم وز وز گلوله بود که بگوش میرسید ، خب توحهشونم جلب کرده بودیم و در همون حال به اونا که تو بیشه بودن علامت دادم که بیان بیرون و برن .
تیر انداختن به طرف ما تبدیل به زدن خمپاره شد ، گفتم که برگردیم ، و خمپاره بود که ما رو بدرقه میکرد تا رسیدیم به روستایی که بودیم ، فورا گفتم اهای و خصوصا بچه ها و پیرا رو و تا می تونن حیواناتم از روستا ببرن و یکی رو هم فرستاد به به گروهان میاندوآب بگه تو روستا نمونن ، بلکه اونام تا می تونن و جان پناه باشه دور روستا برن و سنگر بگیرن ، که شکر خدا همین شد و خمپاره ها که بیشتر داخل روستا می خورد به یکی هم آسیب نرسوند .
یادش بخیر شهید مهندس فتح الله زاده اومد گفت سرپرست گروهان ما رفته نقده تا کمک بیاره ! صبح با آقای حنی و سپاه نقده اومد ، خدا بیامرزه آقای حسنی بهم گفت راه بیفتید بریم بطرف محمد شاه ! گفتم با این ام یکا !؟ خب رییس جمهور اون وقت اسلحه نمی داد به سپاه که اونم به بسیج بده ! فقط برا خودش داشت !
گفتم به ما هم کلاش بدین میام ! گفت پس برگردین نقده ! و بعدم ما رو فرستاد برا نگهداری خانه یا پیرانشهر که خالی از سکنه بود ، یادش بخیر و رحمت خدا بر او باد .